شیرین اما آشفته

وقتی در خواب

پرستوها

با تو

هم غذا می شوند

ودرپس

هر پرواز

دوباره

بر گرده خانه ات

می چرخند

تو خود را

هم چون آنها

در میان

ابرهای سپید

که اینک

به حرکت

در آمدند

می بینی

که

لحظه ای

خورشید را

می پوشانند

در سایه روشن

آنها

با صدای آوازه

زجه ای

که

طنین ش

تا مغز استخوان ت

فرو می رود

به دنبال آنها

می روی

تا شاید

باز گردانی

دو باره

به آشیانه ای

که

توهم

در ساختن اش

سهیم بودی

قطرهای باران

به آرامی

فرود می اید

نه پرستوها

ونه تو

خیس می شوید

پرواز می کنید

تا آنجا

که

دیگر درفضا

شناورید

صدای

گوینده رادیو

ترا بیدار می کند

از این خواب

شیرین

ولی آشفته.

اکبر یگانه    2014.07.17